آنچه که سکوت مرا
توجیه میکند
صدای توست.
ببار برعریانیام ببار
ای باران خیال
(شعر صلهی سکوت- صمدشعبانی)
سلام؛
دوست گرامی!
کلبه ی درویشی است و نان و نمکی، اما صفایی دارد این کلبه در این کوهستان نمور مه آلود. بایست و به قامت یک انسان نجوای خوش و گیرایی از حضوری ابدی را سربده. به بانگ جسور و خداگونهی انالحق! سفرهی ما پهن است. اما میدانی ما نه دندان کبابخوری داریم و نه آنگونهایم که این سفره را جایی بدانیم برای لفت و لیسی، که به باور ما این سفره حرمتی دارد و آداب و رسومی.
قلمت استوار!
چرا که بضاعت ما از دیرباز ،- آنچه از نیاکان مان به ارث بردهایم- همین یک پاره قلم و کاغذی است برای نبشتن و درد و دل کردن با دیگری. که آن دیگری بر ما منت نهاده و گوشش را تیز کرده تا از انبوهی از اصوات ناهنجار، “نغمه”ی ما را گوش سپارد. که اگر قابل باشیم و اجابت فرمایند… خود را مقید به درج مکرر مطالب میدانیم. چنانکه گویی رسالتی است آن. اما آنرا از سر پیسی به نشر نمیرسانیم. چرا که چون بسیاری از اهالی بخیه ادعایی در جاییمان ورم نکرده و نیز سخن را گسترهای نمیدانیم که بسیاری آنرا جای دعواهای قومی قبیلهای میکنند یا چون اهرمی که آنرا پسِسر این و آن میکوبند.
دوستان نازنین!
مبادا وبگاه لواسان وجه المصالحهای برای روز مبادا و یا نرخی میان دعوایی فرض شود. چرا که ما همانگونه که میدانی کبادهکشان جامکی فدا نکردهایم که بعد به کفارهاش قلم بدوانیم. خرده بُردهای هم پیشاپیش در میانه نبوده است که یکدیگر را بهمیدان فرا خوانیم که اگر جرات داری لب ترکن تا دمارت دربیاورم! و تو میدانی که تنها و تنها احساس همدلی چه صفایی دارد؟ میدانی که کویر است این، پهنهی دنیایی که بسیاری برای جانِ اینوآن دندان تیز کردهاند. زهی خیال باطل(!) که”عطسهی بز مادهای است زر و زور شمایان. یائسهی بَزک کردهای است انباشته از کلیشههای واهی”.
میدانی آخر، انسان گوسالهای نیست که بهدنیا بیاید و زر و زور آن گاوی مُبدلش کند. بیاید و برود. پوچِ پوچ. هیچچیز بههیچچیز. نداند که چه بود و چه کرد و چه شد.
هر چه باشد دیگر فرق اهل و نا اهل را میدانیم و دغل و دو دوزه بازی از جا بهدرمان میکند و بیغلوغشی و خلوصنیت گل از گلمان میشکوفاند. حرفی هم داشته باشیم به جایش میزنیم و نمیگذاریم روی گردوغبار سنگ قبرمان آماس کند.
پس؛
دوستان نازنین که به حق جانمان قربان صفای وجود گرانمایهتان!
این وبگاه را همان آهی بیانگارید که از دَم رنجیدههایی برآمده که”هنوز از سر از خودگذشتگی در گوشه و کنار این دیار رنج میکشند”. تلقینی بیانگارید که در گوش مردهای چون بانگی خوش یادآور میشوند. آتشی در گلویی خفته و خونبار که انگار هنوز ملتهب است. نوشتهای رسوایی آور که در همهحال ترجیح داده تا حرمت کند. طفلی که در گوشهی این بازی با نگاه معصومانهاش نشسته و عطای این بازی را به لقایش بخشیده است.
و دیگری امید به هنگام نوشتن. آنچه آدمی را به حرکت وا میدارد امید به اینکه روزی خوانده میشویم و شاید روزی تک صداییهامان به همصدایی بیانجامد.
امید و اعتماد به انسان. حتی اگر چکیدهای از وجودش باقی مانده باشد. چرا که تنها اوست که “میداند” و”کارستانی از این دست از توان درخت و پرنده و صخره وآبشار بیرون است”.
در “میدان عمل” آنچیز که باقی میماند (آنجا که بحثها حول محور حقیقت و حقیقتیابی است و آنجا که تمام مسیرها به انسان و انسانیت میانجامد بهناگاه تمامی مرزها و جداییها محو و نابود میشود) انسان است فرای همهی تبعیضها و نامردمیها و نه هیچ جنبندهی دیگری. و اما “من از درد خودم فریاد زدهام و البته چنین است. مگر میتوان از درد دیگری فریاد زد و در ضمن صمیمی و صادق نیز بود! اما اگر درد من درد تو نیز بوده اگر درد من، “درد مشترک “بوده، پس درهمانحال درد مشترک را فریاد زدهام.” و این تنها، همان یگانه کلام مقدسی است که بارها و بارها پاکان روزگار وِرد زبانشان بوده و آنرا مکرر ساختهاند.
به راستی این روزگار دشوار در مقیاس تاریخ لحظه ای بیش نیست و درد و محنت آن نیز…
***
ایرانزمین، از ممالکی ست که یکی از درخشانترین سوابق تاریخی و فرهنگی را دارا ست و از این منظر، همواره موردتوجه دانشمندان متخصص در رشتههای گوناگون بوده است. و نتیجهی این توجه، مطالعات و تحقیقات فراوانی بوده که در آثار گوناگون مدون آنان متجلی و موجود است.
یکی از مناطق این میهن پرافتخار، لواسان است که متاسفانه به آن کمتر پرداخته شده و بهطور خاص، هیچ تحقیق مستقلی دربارهی آن صورت نگرفته است.با اینکه لواسان بهطور کلی و برخی از روستاهای آن از قدمت بسیاری برخوردار بودهاند و در آن مشاهیر و بزرگان صاحبنامی برخاستهاند، در حوزهی فرهنگ نوشتاری و خاصه دنیای مجازی، تقریباً هیچ سعی و اهتمام متمرکز و مستقلی که جویندگان را اقناع کند، وجود ندارد.
در اینجا لازم است یادی کنیم از عظمت کار سترگ زندهیاد دکتر حسین کریمان که با ارائهی کتابهای فاخر “قصران” و “ری باستان” گام بسیاربسیار مهمی در تدوین تاریخ و فرهنگ منطقهی قصران برداشتهاند. اما واقعیت این است که بهرغم بزرگی کار، از آنجا که مطالب اصلی تتبعات ارزشمند ایشان در حوزهی “رودبار قصران” (مناطق غربی لواسان) بوده، چنانکه باید و شاید به منطقهی “لواسان” پرداخته نشده است.
روشن است که عدم تحقیق و مطالعه و درپی آن ثبت و ضبط و تدوین تاریخ و فرهنگ منطقه (خاصه مضامینی که در سینهها محبوس است)، موجب فراموشی و نابودی آن خواهدشد.
با نگاه به اهمیت نکات فوق و ضرورت پرکردن خلأ موجود در این زمینه، برآن شدیم تا با راهاندازی وبگاهی مستقل، بستری مناسب فراهم آوریم. قصد داریم در این وبگاه به جمعآوری مطالب، مقالات، اسناد، تصاویر و… مربوط به لواسان بپردازیم. ناگفته پیداست که این امر بهسادگی میسر نبوده و با دشواریهای فراوان همراه خواهدبود. اما آرزو داریم با حمایت دوستان و همولایتیهای فرهیخته که بههرشکلی اطلاعاتی در این زمینه دارند، مسیرمان هموارتر گردد. هر نکتهی بهظاهر کوچکی، هر خاطره یا نقلی و یا هر عکس یا سندی برای ما راهگشا خواهدبود.
نظر به اینکه لواسان از گذشتههای دور تاکنون تغییرات بسیاری را در تقسیمات کشوری و نیز اسامی مکانها و مناطق پذیرفته است، تصمیم بر آن شد تا مجموعهی جامعی از جاینامها در دستور کار قرار گیرد تا شامل جغرافیای تاریخی لواسان باشد. ازینرو طبعاً برخی از روستاها و مناطقی که در فهرست آمده، یا اکنون وجود خارجی ندارند و یا در حوزهی مراکز دیگر تقسیمات کشوری هستند.
حفظ تاریخ و فرهنگ منطقهی لواسان، تنها و تنها با همت همگی دوستان علاقه مند میسر خواهدبود لذا از تمامی دوستانی که به فرهنگ این دیار علاقه دارند و برای حفظ ارزشهای آن میکوشند صمیمانهترین سلامها را پیشکش میکنیم و بدینوسیله از شما دوستان و سروران گرامی دعوت همکاری می نماییم.
***
برای ارسال مطالب و ارائهی هرگونه همکاری، با آدرس جیمیل lavason.m@gmail.com مکاتبه فرمایید. هرگونه پیشنهاد و انتقادی سازنده خواهد بود.
مدیریت سایت رسمی لواسانی ها