والاترین حقیقت را فقط می توان در سکوت گنجاند، نه در قلمرو محدود کلمات. همانند اقیانوسی که پذیرای تمام رودخانه ها و جویبارهاست. آرامش محض اقیانوس خدشه دار نمی شود؛ زیرا این جریان ها را احساس نمی کند.
داشتیم به علتی فکر می کردیم که ما را وادار به نوشتن کرد…
نازنینم!
حتماً می گویی تو تنها اسم مرا می دانی، و داستان زندگی مرا نه… هر چه می اندیشیم ذهنمان مانند آوایی که هربار از گوشه یی منعکس می گردد از جایی سربرمی آورد. خب! دوست من! اگر بخواهی بنویسی خطر آن می رود که آن قدر طولانی شود که حتی دیگر حوصله ی خواندن آن نباشد! آخر دنیای امروز دنیای بی حوصلگی است. دنیای تلگرام و واتس اپ و فیس بوک و اینستاگرام و… است. دیگر سیاست مداران هم برای یکدیگر پیامی را توییت می کنند!
اگر یک سطر ، پاراگرافی شود، نیمی از مخاطبینت را از دست داده یی. دیگر “هیچ چیز دلیل هیچ چیز نیست” و در این بساط منطقی ندیده ایم. هر چه بوده لذت گذر از لحظه با طعم افسوس های گاه به گاه بوده است.
ما ساده دلانه همه چیز را باور می کنیم! می دانی؟!
دو پرسش اساسی همواره با حسی از تحول با ما بوده است:
چه چیز را می جوییم؟
چه اندازه ضرورت دارد؟
بله، شاید این سطور تا آینده یی دور مانند یک مونولوگ در خلایی بی انتها باقی بماند. مانند دو رقصنده که هیچ چیز از دیگری نمی دانند، می آیند، لحظه یی با هم به آوایی می رقصند و می روند. اما با فقدان آن دیگری در ذهن چه می توان کرد؟
نه! چیزی به نام “سکوت” وجود ندارد. همه چیز شنیدنی ست. آن چه ما اسمش را سکوت گذاشته ایم، در حقیقت ناشنوایی ست. بگذار هر چه می توانیم حتی شده نقش بازی کنیم. “خنده هایی تا بی نهایت”. نام خوبی است؟ همه چیز در یک قاب که باشد انگار تا بی نهایت خواهی خندید. و هیچ کس را یارای شکستن این لحظه ی شاد نیست. بگذار زندگی هر چه می تواند روی ناامیدش را نشانمان دهد” مبارزه کن یا بمیر”. بگذار تیرگی همه جا را فرا گیرد. مگر این نیست که همه ی تیرگی ها را توان مقاومت با نور شمعی نیست؟!
این دیگر رویا نیست. ایده آلیسم هم نیست. عین واقعیت است. چیزی است که آن ماده گرای مطلق نیز در نهایت، زیر تیغ جراحی خود حس خواهد کرد.
بدین وسیله به ازای تک تک مطالبی که توسط افراد ارجمند در وبگاه “لواسانی ها” درج شده است. خود را مسئول می دانیم. ملک شخصی نیست که آن را بسته نگه داریم، اما ندایی از سر اخلاص و قطعیت سر داده ایم حتی آن قدر ضعیف که می بایست گوش بخوابانی تا بشنوی. میان این همه هیاهو که ذکر آن بی مورد است. که از فرط گفتن و بازگفتن… دیگر نیازی نیست. مرز باریکی است میان نخبه گرایی و در دام عوام گرایی نیافتادن. با مردم بودن و از آنان دشنام شنیدن و دوستشان داشتن. و عاشقانه دوستدارشان بودن. این بار نیز خواهیم گفت:
ای هم ولایتی! ای هم شهری های مدرن شده!
جایی برای سکون نمانده است. هر آن که دستی بر آتش دارد، میزبان است. و از گفتن و بازگفتن هرگز باکی نیست، چرا که هیچ نوشته ی ننوشته یی بدون خطا نخواهد بود. با قلم خود اثبات کنید که هر چه بر این خطه از لواسان ما رفته است، هر چه برج و بارو و قصر و… ساخته شده است، تا چه اندازه در قبال تاریخ و فرهنگ این دیار میان تهی است.
تا آن زمان بگذارید قدری سکوت کنیم و به انتظار بنشینیم. در صورت لزوم و بنا به ضرورت بازخواهیم گشت. و این به لبیک شما نازنینان بستگی خواهد داشت. هیچ گاه تابه حال و در آینده کمیت را فدای کیفیت نکرده ایم و نخواهیم کرد. یک نفر حتی، می تواند از هزاران نفر ارجح باشد. آن که قلمی دارد، و کاغذی و دردی در سینه.
دستان مان را به نشانه ی دست دادن در هوا معلق نگه خواهیم داشت، ….
تا چه پیش آید.
مدیریت سایت لواسانی ها
پنجم شهریورماه نودونه
One Comment
سیدحمیدسیداحمدلواسانی
سلام. وقت به خیر. شما شجره نامه ای از سادات لواسان در اخیار دارید؟ ممنون
ما تیره ای از سادات لواسان هستیم که تا چند نسل از اجداد اطلاع داریم. اسم من سیدحمیدسیداحمدلواسانی است. فرزند سیدداود فرزندسیدعباس فرزند سیدعزیز فرزند ایت الله سیداحمد فرزند میرعلی نقی لواسانی سلکن محله اجاره یا محله سادات لواسان.