امامزاده عبدالله شهرری وفهرست درگذشتگان مدفون درآن
(پیشدرآمدی بر ضرورت طرح)
نوشته: مرتضی لبافی
ازگذشتههای دور در این مملکت، یکی از دغدغه های اصلی خردمندان، دانشوران، عناصر آگاه و برگزیدگان علم و فضل، کمتوجهی و یا اصولا بی توجهی عامهی مردم به احوال گذشتگان و تحولات تاریخ بوده است. هر چند این غفلت، متاسفانه در بسیاری از مقاطع، دامان بخش عظیمی ازهمان برگزیدگان را نیز آلوده کرده است. بارها شنیده و یا خوانده ایم عبارتی مشهور را که از فرط تکرار به کلیشه بدل گشته است:
«ملتی که از تاریخ خود آگاه نباشد، مجبور به تکرار آن خواهد بود.»
در چهارچوب غفلت، یکی از عمدهترین محورها «فرهنگ شفاهی» است که البته یکی از خطرناک ترین بیماری های اجتماعی به شمار می رود. ترسیم دقیق و شفاف رابطه ی غفلت تاریخی و فرهنگ شفاهی به سادگی ممکن نیست. آیا نسبت به یکدیگر تقدم و تاخرزمانی داشته و خواهند داشت؟ آیا رابطه ی غفلت تاریخی و فرهنگ شفاهی رابطه ی علت و معلول است؟ کدام یک موجب پدیداری دیگری است؟ قصد ما پاسخ به اینگونه پرسش ها نیست. هدف ما از ورود به این مقوله، تاکید بر پژوهش و تحقیق به منزلهی ضروریترین گام آغازین برای جوامعی ست که با پی بردن به “هویت تاریخی”، در دل آهنگ رشد و توسعه و آزادی و رفاه و عدالت و امنیت می پروارنند.
به عبارت دیگر پیش از آن که قصدمان بررسی موشکافانه حول این مسئله باشد که علل ریز و درشت غفلت تاریخی و فرهنگ شفاهی چه بوده است- که البته امری ست ضروری- در پی آن هستیم که در حد واندازه ی خود با اتخاذ چه روش هایی می توان از میزان صدمات و تلفات آن ها کاست.
از دل رواج و گسترش روزافزون غفلت تاریخی و به موازات آن عمیق تر شدن و رسوخ کامل عفونت دهشتبار «فرهنگ شفاهی»، سنت سراپا گندیده یی نیز رشد و نمو کرده است. سنت سوگواری بر بازمانده های ایلغار و جاری نمودن سیلابی از خشم و کینه و ناله و نفرین بر عواملی موهوم یا نیمهواقعی که در خوشبینانهترین حالت، تنها و تنها درصد بسیار کوچکی از بیشمار علت های مصیبت ها بوده اند.
مثلا رسم بر این بوده و هست که علت اصلی ابتلا را نه در کالبد بیمار، که در عوامل بیرونی جستجو کنیم. و صد البته در مملکتی که همواره در طول تاریخ، جولانگاه تاخت و تاز مهاجمان رنگارنگ بوده است، مقصر جلوه دادن قشون متجاوز بهعنوان تنها متهم و مجرم واقعه، توجیه بسیاربسیار تودهپسندی است. جالب تر آن که در اینگونه مراثی،- بخوان نفریننامه یا بیانیه سیاسی- معمولا به آن بخش از علل آغاز تهاجم که قوم مغلوب مسبب آن بوده، یا هیچ اشاره یی نمی شود و یا اشارات آن قدر ناچیز است که می توان نادیده اش گرفت. قرن های متوالی است که مغول ها را نفرین کرده و به “جغتای” و “سبتای” دشنام داده ایم، اما ازعمل وحشیانه و خارج از عرف انسانی حاکم “اترار” کوچک ترین حرفی به میان نیاورده ایم. همان حاکمی که با طمع ورزی بسیار حقیرانه به کاروان بازرگانان مغول، که کاروانی صرفا تجاری و بدون سازوبرگ نظامی بود- حمله برد و اموالشان را بدون کوچکترین علت موجهی مصادره کرد. و سپس با خونریزی بسیاربسیار وحشیانه، خشم خان مغول را برانگیخت و پس از آن تاریخ برای ما به گونهیی ورق خورد که هجوم سپاه مغول در تمام متون تاریخنگاری و تحلیلی تاریخیمان، به سرفصلی کمی و کیفی تبدیل شد.
اشتباه نشود، با این مثال، قصدمان ساده کردن عوامانه و بازهم عوامپسندانهی وقایع و مقولههای پیچیده ی تاریخی نیست. مقصود یادآوری این نکتهی بسیار مهم است که در تحلیل پدیدههای تحولیابنده، قبل از پرداختن به عوامل بیرونی، به عوامل درونی نیز توجه کنیم. مقصود این است که در نقد و بررسی علل ویرانی حاصل از ایلغار اقوام مهاجم، انتقاد از عملکرد های ناصواب خویش را نیز فراموش ننماییم.
گفتیم که این آب و خاک، همواره چهارراه تاخت و تاز اقوام مهاجم بوده است و ناگفته پیداست ویران گریهای آنان با رواج غفلت تاریخی و نهادینه شدن فرهنگ شفاهی رابطه یی تنگاتنگ داشته و دارد. چرا که هر قوم مهاجم در یورش های سرتاسری به دو کانون عنایت! و توجه! خاصی داشته است:
اول کتابخانه ها و سپس معابد ومزارات.
با ورود به هر ولایت، به موازات کشتار انسانی و نابودی و ویرانگری آبادی و آبادانی، تاریخ و فرهنگ ما نیز لگدکوب سم مرکب ها شده است. ومهم ترین مظاهر فیزیکی و عینی تاریخ و فرهنگ، در یک سو مدارس و کتابخانه ها بوده است و در جانب دیگر معابد و مزارات و گورستان ها. و دیدهایم و میبینیم قرنها متعاقب آن، در متون مدون آموزشی و در خطابههای فرهنگی ما، زنجیره یی از لعن و نفرین و دشنام به جانب آنان سرازیر کرده-ایم.
از کینهورزی به اسکندر مقدونی، عمربن خطاب، چنگیز مغول، تیمورلنگ، خان افغان و… عقده گشایی ها می کنیم. چه بسیار مواقع و مواردی که خود شاهد بوده ایم در کوی و برزن و مدرسه و دانشگاه و اتوبوس و فروشگاه، دوست و همراه ما، همولایتی یا همشهری ما، هموطن آریایینژاد! ما؛ با درک مکانیکی از وقایع تاریخی، عرب و ترک و افغانی و… را مورد زشت ترین توهین ها و ناسزا ها قرار داده است.
دنیای مجازی که گوی سبقت را از دیگر رقبا ربوده است. در هر شبانه روز سه هزار و هفتصد و پنجاه و چهار بار زرتشت و اردشیر و انوشیروان و هوخشتره را برتخت می-نشانیم و عرب سوسمارخوار را لایق زندگی در بیابان های بی آب و علف…
انصاف باید داد که تعرضات و تهاجمات وحشیانهی اقوام – حتی در ظرف تاریخی – توجیهپذیر نیست و نخواهد بود. اما همین ما، که مدام بر ویرانه های خود مویه می کنیم، هرگز به خود اندیشیده ایم که درهمین زمان حال، ته مانده ی تاریخ و فرهنگ مان در حال انهدام است؟ آیا امروزه نیز، برای تاراج و ویران گری مظاهر تاریخ و فرهنگ – یعنی مظاهر هویت ملی هر قوم- به شمشیر و نیزه و ترکتازی سوارهنظام و پیشرفته تر از آن، به مسلسل و توپ و تانک، و مدرن تر از آن به بمب های اتمی و سلاح های لیزری، و پستمدرنتر!!! به فیسبوک و واتسآپ و اینستاگرام” نیازی هست؟ خیر عزیزان بهتر از جان! وقتی قیمت زمینها سر به فلک کشید، چنار پانصدساله و سرو هزارساله را از بیخ و بن نابود میکنیم و زمانی که – بهدلیل همین خودویرانگری — محله به فضای سبز!! نیاز دارد، سنگ مزار و قبور اجدادمان را با تمام مواریث گرانقدرش به بولدوزر میکشیم…
این بحث را- که بی مناسبت به درازا کشیده شد- ببندیم و به هدف خود بپردازیم. مخلص کلام آن که در این زمانه، می توان آگاهانه یا ناآگاهانه مظاهر تاریخ و فرهنگ را نابود کرد. به حاشیه نرویم و صریح باشیم. یکی از منابع بسیاربسیار مهم پژوهشهای اجتماعی، از مردمشناسی و جمعیت شناسی بگیر تا آداب و رسوم عامه و مرگ پژوهی و غیره…، سنگنبشته های گورستان ها و اصولا پدیده یی به نام «گورستان های قدیمی» است. در قرن اخیر، به بهانه های موجه یا ناموجه، چه بسیار که این منابع گران بها را منهدم کرده ایم. نمونه ها کم نیستند. در همین تهران خودمان، ازسیدملک خاتون و مسگرآباد و چهل تن و اهلعلی و سهلعلی گرفته تا بسیاری از امامزاده ها و آرامستان های پراکنده در نقاط دیگر، به بهانهی عوامپسندانه ی ایجاد فضای سبز نابود شده اند. در نقاط دیگر با بهانهی «طرح های توسعه و بهسازی» کمر همت به نابودی بسته ایم. و اگر در بر همین پاشنه بگردد، در آینده یی بسیار نزدیک، دیگر مکانی برای پژوهش در این خصوص باقی نخواهد ماند.
ما،… ما، یعنی تکتک من و شما در برابر نسل های آینده به معنای واقعی کلام مسئولیم. به خاطرحس عمیق همین «مسئول» بودن، چند تن از جوانان کوشنده و پژوهنده، که به معنای واقعی دلسوز مظاهر فرهنگی بوده اند، با کاری کارستان که سه سال به طول انجامید، تمام قبور امزاده عبدالله شهرری را فهرست نموده اند. توضیحات دقیق تر و جزییات فنی و نیز شرح خون جگرخوردنهای این کوشندگان – که قطع به یقین ماجور درگاه احدیت و نسل های آتی خواهندبود – بماند برای مقدمهی فهرست. نگارنده باپرحرفیهایم – حسب معمول – تنها درپی اثبات ضرورت پرداخت به این مقوله ها- یعنی حفظ مظاهر فرهنگی و منابع پژوهشی از نابودی کامل – مصدع اوقات شریف دوستان گردیدم. موقع را مغتنم می شمارم، از کلیه مخاطبان عزیز استدعا دارم که هرگونه – تاکید می کنم – هر گونه راهنمایی یا نکته یی را که به نظرشان می رسد، مرحمت بفرمایند تا بتوانیم کاری اینچنین ارزشمند را به شکلی کامل تر و ایدهآل تر ارائه نماییم.
https://t.me/aramestanamamzadeabdolah لینک تلگرام
www.lavasaniha.com
https://www.facebook.com/profile.php?id=100064479483017 لینک فیس بوک